رئیس معلمین دانشکدۀ صنایع شهر خرطوم، در بخش ’براده’. او راست: ’دررالاستفاده، فی فن البراده’ این کتاب در مطبعه السلفیه (مصر) به سال 1341 هجری قمری / 1923 میلادی به طبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225)
رئیس معلمین دانشکدۀ صنایع شهر خرطوم، در بخش ’براده’. او راست: ’دررالاستفاده، فی فن البراده’ این کتاب در مطبعه السلفیه (مصر) به سال 1341 هجری قمری / 1923 میلادی به طبع رسیده است. (معجم المطبوعات ج 2 ص 1225)
ملقب به شرف الزمان. طبیب دربار ملکشاه سلجوقی. او راست: طبایعالحیوان که در ربع اول قرن دوازدهم میلادی این کتاب را در علوم طبیعی تألیف کرده است و هم او را کتابی است در جغرافیای عالم که اخبار چین، ترک و هند را درآن آورده است و مینورسکی در سال 1942 میلادی کتاب مزبوررا به انگلیسی ترجمه کرده است. رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 7 سال 3 صص 30- 53 شود
ملقب به شرف الزمان. طبیب دربار ملکشاه سلجوقی. او راست: طبایعالحیوان که در ربع اول قرن دوازدهم میلادی این کتاب را در علوم طبیعی تألیف کرده است و هم او را کتابی است در جغرافیای عالم که اخبار چین، ترک و هند را درآن آورده است و مینورسکی در سال 1942 میلادی کتاب مزبوررا به انگلیسی ترجمه کرده است. رجوع به نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز شمارۀ 7 سال 3 صص 30- 53 شود
ابن مظفر بن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدریس و افاده بدیگران را می پیمود. سالیان دراز مردم را در راه خدا موعظه میکرد. او راست: مجموعه هائی در تفسیر و حدیث و فقه و تصوف و تاریخ. و دارای اجازه نامه های عالی از پدرش بود و کتاب جامعالاصول را از قطب الدین محمود بن (مسعودبن) مصلح الشیرازی با تمام قرائت آن بر شیخ صدرالدین قونوی به نقل از شرف الدین هذبانی و او از مصنف کتاب روایت کرده است. و در طلب علم و صحبت مشایخ سفرهای بسیار کرده است و کتابی در فضیلت علم و شرف علما بنام (تحفه الحلفا الی حضرهالخلفا) تألیف کرده است سپس در پایان عمر به جزایر میرفته است و در بعض منازل میان راه با کاروانیان فرودآمده است و در نیمۀ شب که ماه میتابیده است برای نماز و عبادت برخاسته و به نماز مشغول شده است. در این هنگام یکی از کاروانیان از خواب برمی خیزد و می بیندکسی خم و راست میشود و گمان میبرد دزدی است که قصد شبیخون به قافله دارد از این رو تیری به سوی او می افکند و آن تیر یکراست بسر پیشانی آن پارسا وارد می آیدو او هنگام سجود تیر را با دست از پیشانی خود بیرون میکشد و آن را برروی سجاده میگذارد و جان به جان آفرین تسلیم میکند جنازه او را به خاک فارس برمیگردانند و در پشت دروازۀ فسا به سال هفتصد و... دفن میکنند. و از جدم شنیدم که قاتل را حبس کردند و پدرم را در خواب دیدم که گفت من گناهکار را بخشودم و شما هم از وی چشم بپوشید و چون از خواب برخاستم دستور دادم او را آزاد کنند و بخط شریف او این اشعار در نزد من است: (مطلع آن نقل شد). زر والدیک و قم علی قبریهما فکاننی بک قد حضرت لدیهما (از شدالازار صص 183- 186) و رجوع به ص 324 همان کتاب و حواشی محمد قزوینی در صفحات مزبور شود
ابن مظفر بن محمد عمری عدوی ربعی شیخ زین الدین دانشمند بزرگ و عارف نامور که بدانش و پرهیزکاری هر دو متصف بود و راه تدریس و افاده بدیگران را می پیمود. سالیان دراز مردم را در راه خدا موعظه میکرد. او راست: مجموعه هائی در تفسیر و حدیث و فقه و تصوف و تاریخ. و دارای اجازه نامه های عالی از پدرش بود و کتاب جامعالاصول را از قطب الدین محمود بن (مسعودبن) مصلح الشیرازی با تمام قرائت آن بر شیخ صدرالدین قونوی به نقل از شرف الدین هذبانی و او از مصنف کتاب روایت کرده است. و در طلب علم و صحبت مشایخ سفرهای بسیار کرده است و کتابی در فضیلت علم و شرف علما بنام (تحفه الحلفا الی حضرهالخلفا) تألیف کرده است سپس در پایان عمر به جزایر میرفته است و در بعض منازل میان راه با کاروانیان فرودآمده است و در نیمۀ شب که ماه میتابیده است برای نماز و عبادت برخاسته و به نماز مشغول شده است. در این هنگام یکی از کاروانیان از خواب برمی خیزد و می بیندکسی خم و راست میشود و گمان میبرد دزدی است که قصد شبیخون به قافله دارد از این رو تیری به سوی او می افکند و آن تیر یکراست بسر پیشانی آن پارسا وارد می آیدو او هنگام سجود تیر را با دست از پیشانی خود بیرون میکشد و آن را برروی سجاده میگذارد و جان به جان آفرین تسلیم میکند جنازه او را به خاک فارس برمیگردانند و در پشت دروازۀ فسا به سال هفتصد و... دفن میکنند. و از جدم شنیدم که قاتل را حبس کردند و پدرم را در خواب دیدم که گفت من گناهکار را بخشودم و شما هم از وی چشم بپوشید و چون از خواب برخاستم دستور دادم او را آزاد کنند و بخط شریف او این اشعار در نزد من است: (مطلع آن نقل شد). زر والدیک و قم علی قبریهما فکاننی بک قد حضرت لدیهما (از شدالازار صص 183- 186) و رجوع به ص 324 همان کتاب و حواشی محمد قزوینی در صفحات مزبور شود